معنی کارت اخطار
حل جدول
زرد
رنگ کارت اخطار
زرد
اخطار
حکمی که داور به بازیکن خطاکار میدهد، یادآوری مطلبی به کسی از راههای قانونی
حکمی که داور به بازیکن خطاکار می دهد، یادآوری مطلبی به کسی از راه های قانونی
عربی به فارسی
اخطار , اگاه سازی
فارسی به عربی
اخطار، تحذیر، جرس الانذار، ملاحظه
ترکی به فارسی
کارت 2- پیر
لغت نامه دهخدا
اخطار.[اَ] (ع اِ) ج ِ خِطر. || ج ِ خَطَر. بلاها. تهلکه ها. امور عظیمه: در اخطار نفس خویش در مقاحم حتوف و اعتراض شهادت در ملاحم حروب و معارض اسنه و سیوف بسلامت برآمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
آندو گفتندش نصیحت در سمر
که مکن ز اخطار خود را بیخبر.
مولوی.
باقیات الصالحات آمد کریم
رسته از صد آفت و اخطار و بیم.
مولوی.
بر عزم مصر باصفهان رفتم و از آنجا بر راه آذربیجان بعد از اخطاری که مشاهده کردم. (جهانگشای جوینی).
اخطار. [اِ] (ع مص) در خطر افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خود را در تهلکه انداختن. || یاد دهانیدن کسی را بعد فراموشی.یاد آوردن امری کسی را بعد فراموشی. || بدل گذرانیدن چیزی. بدل بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی). || بلند قدر و منزلت گردانیدن کسی را: اخطره اﷲ. || خود را گرد گردانیدن برای حریف، پس برآمدن برای جنگ با وی. || گرو بستن. || اخطار مال، مال را بگرو در میان نهادن. || اخطار فلان فلان را؛ هم قدر و هم منزلت کسی گردیدن. || اخطار کردن، اعلام کردن.
کارت
کارت. (فرانسوی، اِ) ورقه ٔ یادداشت که در دید و بازدید برای یکدیگر فرستند. (ناظم الاطباء). مقوائی که نام دارنده ٔ آن بر آن نوشته است. کارت دعوت. || ورق بازی چون گنجفه و غیره. || کارت عضویت، ورقه ای دال بر کارمندی شخص در مؤسسه و اجتماعی.
فرهنگ فارسی هوشیار
ورقه یادداشت که در دید و بازدید برای یکدیگر فرستند، مقوائی که نام دارنده آن بر آن نوشته است، کارت دعوت
فرهنگ عمید
تکه مقوای نازک به شکل مربع یا مستطیل که در روی آن مشخصات کسی یا چیزی نوشته شده است،
هر یک از ورقها در ورقبازی،
* کارت ویزیت: ورقۀ کوچک مقوایی که روی آن اسم خود را چاپ میکنند و در ملاقاتها و بازدیدها برای معرفی خود میدهند،
فرهنگ معین
(مص م.) در خطر افکندن، ابلاغ و اعلام کردن، (اِ.) آگهی، اعلام. [خوانش: (اِ) [ع.]]
فرهنگ واژههای فارسی سره
هشدار، آگاهانیدن، هشیاری
مترادف و متضاد زبان فارسی
آگهی، اخطاریه، هشدار، ابلاغ، یادآوری
معادل ابجد
1432